English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (5253 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
alternately U تغییر از یکی به دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
convert U تغییر چیزی به دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
alternate U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
chain U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
Other Matches
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
end strings U نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked U مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic U تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changed U تغییر کردن تغییر دادن
change U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
change over U تغییر روش تغییر رویه
changing U تغییر کردن تغییر دادن
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel U تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
non return to zero U سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
thirds U به دیگری
third U به دیگری
another U دیگری
tother U دیگری
t' other U دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
at second hand U از قول دیگری
other U متفاوت دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
consecutively U یکی پس از دیگری
others U متفاوت دیگری
onother's money U پول دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
at another time U در زمان دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
it is of a different kind U قسم دیگری است
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanting U درجای دیگری نشاندن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
transplant U درجای دیگری نشاندن
release U اعراض از حق به نفع دیگری
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
i had no a U چاره دیگری نداشتم
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
released U اعراض از حق به نفع دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanted U درجای دیگری نشاندن
predecease U قبل از دیگری مردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
one country or another U این یا یک کشور دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
predecease U مرگ قبل از دیگری
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
transplants U درجای دیگری نشاندن
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
global U را با دیگری در متن عوض میکند
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
transshipment U انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
transplantable U قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
to rap on the table U دست یا چیز دیگری روی زمین
postfix U کلمه یا حرف نوشته شده پس از دیگری
topwork U پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
path U مسیر از یک نقط ه در شبکه ارتباطی به دیگری
voyagers U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
presumption of survivorship U فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
paths U مسیر از یک نقط ه در شبکه ارتباطی به دیگری
vicarious work U کاری که کسی به جای دیگری بکند
something else again <idiom> بحث دیگری دارد، چیز دیگریست.
simultaneous U آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
This is a different thing altogether. U این کاملا" چیز دیگری است
synchronous U آنچه همان با دیگری اجرا شود.
successive U آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
converting U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
self adjustment U انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
oxidation U عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1I am good with figures,how about you?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1نقش ارامنه در تغییر و تکامل زبان ترکی
1to take a spell at whell
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1 moves up the range
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1Oem
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com